تنگسیر


دلار و زندگی ما...

 

همه چی آرومه / همه چی تأمینه

این چقدر خوبه که /قیمتا پایینه!

همه چی آرومه /مسولا خوابیدن

شک نداری دیگه /تو به ایران من

  همه چی آرومه /من چقدر خوشحالم

صد تومن تو جیبم /به خودم می بالم! 

مادرم می گرید /ازچشاش معلومه

 من فقط بیکارم /همه چی آرومه

بگو این آرامش /تا ابدپابرجاست

بگو از یارانه /این تورم بی جاست

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

حرف هاي ناگفته...

چند روز پيش وارد يه سوپر ماركت شدم.اجناس مورد نيازم رو خريدم و با صاحب مغازه حساب كردم.صاحب مغازه باقي پول رو حساب كرد و به من داد.من به صورت اتفاقي متوجه يكي از اسكناس ها شدم كه شعري روي اون نوشته بود.شعر جالبي بود و من همون جا تا آخر خوندم.صاحب مغازه بنده خدا فكر كرد كه مشكلي هست يا پوله پاره شده ,من هم موضوع رو بهش گفتم و از مغازه زدم بيرون.اين موضوع كاملا حواسم رو به خودش جمع كرده بود.شكي نيست كه اينكار اشتباه و غير قابل توجيه است,چون با توجه به هزينه هاي ميليادي چاپ اسكناس اين عمل از طرف ما مثل از بين بردن پول ملي كشورمون محسوب ميشه.هرچند كه تو اين دوره زمونه چيزي كه اصلا مهم نيست منافع ملي و شخصيت ايرانيه.ديگه همه قضيه تكراري دزدي سه هزار ملياردي رو ميدونيد.بگذريم....ولي اين كار از يه نظر ديگه هم ميتونه بررسي بشه اون هم اين موضوع كه اين افراد نياز به گفتن حرف هاي دلشون رو احساس مي كنند هرچند روش ابراز اين عقيده درست و قابل توجيه نيست.شايد اگر يه كم فضا براي نوشتن و انتقاد كردن باز تر بود مي شد مباحث بيشتري رو بيان كرد ولي خوب دوره دوره سكوته.حرف هارو بايد تو سه كنج دل هاي تنها جستجو كرد.حرف هايي كه حتي جرئت زمزمه شدن هم ندارند.همين حرف هاي چاپ شده روي اسكناس ها اگر با صداي بلند فرياد زده بشه ديگه منافع ملي رو هدر نميدن .وقتي يكي نتونه حرفش رو بزنه حالا درست يا ناردست مطمئنا دنبال يه راه حل واسه ابراز عقيده ميگرده كه احتمال اشتباه بودنش هم مطمنا زيادتر خواهد شد.بايد اين واقعيت رو بپذيريم كه ادم ها وقتي درمورد يك چيز منع ميشن نسبت به اون حريص تر هم خواهند شد.براي امتحان به يكي از دوستانمون بگيم كه مثلا تو اين اتاق اصلا نبايد بري .مطمئن باشيد همون روز هر طوري شده يه سر به اون اتاق خواهد زد..بله دوستان....دوره سكوته ..سكوت همه حرفهاي نگفته دل هايمان كه بايد خاموش و خاموش باشند.اخه ميگن باد با چراغ خاموش كاري نداره فقط روشني چراغه كه باد رو اذيت ميكنه......

 

 

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

بدون شرح

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اندیشه ای بر باد رفته....

 

می گویند انسان های بزرگ دنیای کوچکی دارند.همیشه با خود می گفتم شعار است.فریبی بیش نیست.ولی انگار تو معنی بزرگ بودن را خوب می فهمیدی.جملاتت در پیامک ها و کتاب هایت در اینترنت به فراوانی یافت می شود.ولی اندیشه و آرمانت را کم می بینم.جملاتت انسان ها را به فکر وامیدارد.همه می گویند تو آزاد اندیشی ولی نمیدانم چرا خودشان در حصار زندگی آسان دربند می شوند.خودت بارها گفته ای که دردت حصار برکه زندگی نیست,درد تو زیستن با ماهیانی است که فکر دریا در ذهنشان خطور نکرده.تو معنی درد را هم خوب فهمیدی.تو گفتی آزادی در دامان اسارت رشد می کند و از ستم تغذیه می کند.پس ما امیدوار باشیم.تو گفتی که امام حسین تشنه لبیک بود نه آب گفتی که افسوس می خوری که به جای افکارش زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگ ترین دردش را بی آبی بیان کردند.راست می گویی ای کاش همیشه بودی.کاش امروز که تشخیص درست و نادرست جامعه برایمان دشوار است تو بودی و کتابی مینوشتی.مثل کویر... مثل فریاد استعمار.کاش بودی و مفهوم شریعت را ازتو می پرسیدم.
درود بر تو .... کتاب و سخنرانی هایت کم نیست.همه میدانیم.ولی نمیدانم چرا این جمله ات همیشه بوی تازگی دارد.این جمله ات را باید با طلا نوشت:گمشده این نسل اعتماد است نه اعتقاد.اما افسوس که نه بر اعتماد اعتقادیست و بر اعتقاد ها اعتماد....
 

 

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

آنهایی که هنوز استوارند

 

 

هنوز هم استوار است.هرچند گذشت سال ها از عمرش کمی کمرش را خم کرده و رنگ و رویی به صورتش نمانده ولی هنوز خود را محکم به دیوار نگه میدارد.صاحبش وقتی به فکر ساختن دری برای خانه و زندگی ساده اش می افتد چند چوب سرخ ملیباری را با کمک میخ های سر گرد به هم متصل میکند تا این در زیبا متولد شود.یک رنگ روغنی براق به رویش میکشد تا زیباییش درتلالو آفتاب بوالخیر چشم نوازی کند.دریچه حیاط زندگیشان به همین سادگی متولد شده بود.به سادگی دل های پاک صاحب خانه اش.با دیوار گلی آشنایش می کنند.آنها دست به دست هم می دهند و مغرور و پایدار به دور زندگی مرد و زن جوان حصار امنیت می کشند.خاطرات زیبایی دارد.خانه شلوغ, بچه های کوچک, مراسم محرم هرسال و نذری شب هفتم,تابستان های گرم و میگوی فراوان, باد شمال پائیزی,لیمر و لچیزوم,باران نم نم چهله زمستان و ناگفته های بسیار دیگر.همه از کمر خم شده اش نمایان است.دیگر از صاحب خانه اش خبری نیست.چندین سال پیش رهایش کردند و به خاطره ها پیوستند.کسی دیگر دریچه اش را باز نمیکند.کسی حتی با تکه سنگی تنش را نوازش نمیدهد.هنوز هم دست به دست دیوار گلی از حیاط محافظت میکند,هر چند دیوار هم دیگر رمق ندارد.سنگ هایش کم کم خاک شده اند و باران گل هایش را شسته ولی هنوز هم دوستش را رها نکرده است.از روزی که سنگ بر پشتش نهادند تا دیگر کسی بازش نکند او دلگیر است.او باید باز باشد باید رفت و آمد مردم را درخانه ببیند.ما که سراغش را نمیگیریم.نمیدانم شاید هم مرده باشد.ولی مطمئنم ایستاده مرده است.......
نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

باز هم مثل هميشه!باز هم طبق معمول!

رمضان امسال هم روزهاي پاياني خود را تجربه ميكند. ولي هنوز معلوم  نيست كه عيد فطرامسال چه روزي ايست.این مساله‌ای است که همیشه در طول اين سال ها ذهن مرا مشغول به خود می‌کند. واقعا چرا اکثر کشورهای مسلمان دنیا ماه رمضان را با هم شروع می‌کنند وعيد ميگيرند ولی در کشور ما تا ساعات پاياني شب اين موضوع جاي ترديد دارد.

در روزگاري که حرکت یک ماهواره در فضا تا هزاران سال آینده با خطای کمتر از چند ميلي متر محاسبه می‌شود و حرکت خورشید و سیارات و منظومه‌های مختلف آنقدر دقیق مدلسازی و محاسبه و قابل پیش‌بینی شده است که گاه می‌شنویم در فلان ساعت فلان ستاره‌ی دنباله‌دار از فلان فاصله از کنار زمین رد می‌شود و این امر تا چندین هزار سال دیگر تکرار نمی‌شود ايا اين مسئله اينقدر دقت مي خواهد كه انسان هنوز قادر به حل آن نيست؟

دانشمندان اخترشناس،امروزه پا در سرزمين مريخ نهاده اند و دادهایی چون کسوف و خسوف را مثل آب خوردن تا کسری ناچیز از ثانیه محاسبه می‌کنند و برای هر منطقه از دنیا می‌دانند چند درصد از قرص خورشید یا ماه تاریک می‌شود. آن وقت ما هنوز بر این مساله گیریم که عيد رمضان در کدام روز قرار می‌گیرد.جالب انكه در ديگر احكام مثل اوقات شرعي به علم استناد مي كنيم يا مثلا استناد به علم را از شهادت شخص در دادگاه اولويت مي بخشيم ولي به اين موضوع كه رسيديم اعتقاد داريم كه پاي علم مي لنگد!آيا به راستي چشم مسلح قادر به ديدن ماه شب اول آن هم در هر شرايطي خواهد بود.ايا بهتر نيست به جاي استناد به احكامي قديمي به فكر استفاده از علم نوين بشر در راستاي احكام اسلام باشيم؟اين يك مسئله ساده نيست.تقویم‌ها در هر كشور از اول هر سال چاپ شده و بر اساس محاسبات دقیق فیزیک‌دانان، معادل بودن روزهای تقویم قمری و شمسی و میلادی تعیین می‌گردد. در تمام کشورهای دنیا این تقویم به رسمیت شناخته شده و برای برنامه‌ریزی‌های اقتصادی وتصميماتي مهم  مورد استفاده قرار می‌گیرد.برای همین است که زندگی‌مان فاقد برنامه است و به برنامه‌ریزی عادت نمی‌کنیم. حتي دولت ما نیز برنامه‌ریزی ندارد چه رسد به ما. زندگي ما شده فرصت طلبی...........

ای داد از دادهایِ طبق معمول
فریاد از این فریادهایِ طبق معمول
سمت بهاران ، هیچ چشمی را نکوچاند
سرسبزی شمشادهایِ طبق معمول
چشمی نخواهد دید رقصِ برگها را
تا میوزند، این بادهایِ طبق معمول

 

 

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

زنگ انشاء:مسافر بهشت

 

يك لحظه تصور كنيد:چند ساعتي به غروب آفتاب نمانده و دغدغه سفره  افطار داشته باشيم.هوا خنك است.فكرمان مشغول افكار عادي روزمره باشد.غم هم داريم, قسط هم داريم, ولي اميدواريم.اميدوار به زندگي آينده.ناگهان زمين مي لرزد.زمين به يكباره قهرش مي گيرد.نه زن مي شناسد نه خردسال, نه به فقير رحم مي كند نه ثروتمند را امان مي دارد.نه مسلماني رهايي مي يابد نه كافري  نفسش گرمي دارد. .همگي زير آواريم. همگي در آرامترين نقطه دنيا كه همان خانهايمان باشد مدفون شديم.چشم هايمان پر از خاك است.صداي ناله مي ايد. بي جان در زير سنگ و چوب و خاك زنداني شده ايم .خوابمان مي آيد .خسته ايم ,خسته از دنيا و فريب هايش. خسته از دروغ, خسته از نفرت....نفس هاي آخر را مي كشيم.هنوز كمي اميدواريم.با خود مي گوييم به كمكمان مي آيند. زير سنگ ها بيرونمان مي آورند. به درمانگاه مي رويم و بستري مي شويم.دو هفته يا نه كمتر, يك هفته بستري كافي است دوباره سر كار مي روم, دوباره پسرم مي خندد,دوباره بهانه دوچرخه مي گيرد,دوباره زنم غذاي بي نمك درست ميكند,دوباره و دوباره....ولي اين بار براي بچه ام دوچرخه مي خرم, اين بار زنم را دعوا نمي كنم, دوباره دوستش مي دارم.چشم هايم خسته است,دهانم مزه خاك ميدهد,در دنياي خودم غوطه ور مي شوم,دوست دارم بخوابم تا شايد خواب پسرم را ببينم....پسرم دوستت دارم .پسرم من مي خوابم .من مي خوابم.....

 

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

زنگ انشاء:كدام يك را بيشتر مي پسنديد؟نسل امروز يا نسل ديروز

بارها برايمان پيش آمده كه جوانان امروز را با نسل ديروز  مقايسه كنيم.آيا به راستي تفاوت اين دو نسل جامعه ما انقدر زياد است كه گويا هر كدام در دنياي مجزايي زندگي مي كردند؟ آيا تفاوت بين دو نسل هميشه وجود داشته و اين موضوع يك مقايسه تكراري و كليشه اي است؟يعني نسل آينده هم مانند ما به خوبي از گذشتگانشان ياد مي كنند و ما را محترم مي شمارند؟اين سوالات و پرسشهاي بسيار ديگري كه ذهنمان را مشغول كرده بود مرا بر اين داشت كه اين مطلب را به صورت دل نوشته اي انشاء مانند بنويسم تا شما نيز با نظرات و ايده هاي خود مرا به جواب اين سوالات نزديك تر كنيد.بسيار خرسند مي شويم اگر در ادامه مطلب به اين موضوع نظري بيندازيد و ايده هاي خود را مطرح كنيد.لازم به ذكر است كه اين مطلب يك مطلب كارشناسي شده نيست و فقط ديدگاه بنده در اين موضوع است.پس هر كس مي تواند ايده و نظري كاملا مخالف يا موافق داشته باشد.سپاس گذار مهرباني و محبت شما....

 


ادامه مطلب
نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

سمبلي از زندگي گذشتگانمان

هر چند گذشت سالها راه و روش زندگيمان را تغيير داده ولي اطلاع از چگونگي زندگي گذشتگان خالي از لطف نيست. براي مردم تنگستان تامين آب شرب يكي از مهمترين دغدغه هاي زمان خود محسوب مي شده است.چاه جونا يكي از پر آب ترين حلقه چاه هاي اين سرزمين گرمسير بوده كه سالها آب شيرين را از دل زمين به مردمان گرم دل ما تقديم كرده است.اين چاه سال هاي سال منبع اصلي تامين آب آشاميدني مردم بوالخير,عامري, گاهي و رستمي بوده است.مردم درصف هاي طولاني با هر وسيله اي كه داشتند آب شيرين و خنك را با سطل مخصوص مليباري(دول) از قلب چاه بيرون كشيده و با كمك حيواناتي مثل الاغ اقدام به حمل آن مي كردند.اين چاه واقع در جنوب بندر بوالخير نزديك سالن ورزشي جديد واقع شده كه البته در اصل سه حلقه چاه بوده كه دوتاي آن به دليل كم آب بودن پس از مدتي بدون استفاده ميمانند.ولي صف هاي طولاني مردم و برداشت زياد هم چاه اصلي جونا را كم آب نمي كند.جالب است بدانيد فاصله اين چاه تا ساحل دريا بسيار كم است كه شيرين بودن آب اين چاه نشان مي دهد كه منبع اين چاه سفره اي زير زميني است كه در زمين شناسي به سفره هاي گنبدي معروف است.در اين سفره ها آب شيرين به دام مي افتد و در تماس با سفره آب شور دريا قرار نمي گيرد. آب شور بخار مي شود و نمك خود را از دست مي دهد و در برخورد با سقف اين چاله زير زميني مايع شده و آب شيرين و خنكي را به وجود مي اورد.اين چاه تا سالهاي اوليه انقلاب هم مورد استفاده اهالي اين روستاها قرار مي گرفته ولي بعد از ساخت آب انبارها در اين روستاها و ذخيره آب باران در آن كم كم از ميزان استفاده از آب چاه كاسته ميشود. اولين آب انبار در بندر بوالخير در منزل حاج اقا محمدي و حاج غلام خليلي بنا مي شود و در سال هاي بعد همه اهالي شروع به ساخت آب انبار براي خود مي كنند.در سالهاي بعد از انقلاب آب چاه فقط براي مصرف حيوانات اهلي مردم مورد استفاده قرار مي گرفته است.همين طور كه در تصوير مي بينيد هنوز هم سنگ اين چاه سالم باقي مانده ولي متاسفانه درون چاه از خاك وسنگ و آشغال پر شده است.شايد بهتر بود كمي مهربانانه تر با اين سمبل زندگي گذشتگانمان برخورد مي كرديم....


 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

یک کتاب خاطره انگیز

کتاب یادتونه نوشته مهدی منتصری کتابی فوق العاده خاطره انگیز با صفحه آرایی زیباست که موضوع آن مروری بر خاطرات کودکی بچه های دهه شصت می باشد.تو این کتاب  تصاویر و توضیحاتی دلنشین از کارتونها فیلم های سینمایی اون دوران بازی های دوران بچگی ما صفحه های کتاب دبستانمون و خلاصه تصویری از دنیای کوچک بزرگسالان امروز به نمایش در آمده است.این کتاب اونقدر برایم دلچسپ و خاطره انگیز بود که به محض دیدنش در کتاب فروشی پارکر بوشهر اون رو خریداری کردم.خلاصه اگر دوست دارید زمان به عقب برگرده و یه دل سیر تو دوران کودکی سفر کنید  این کتاب رو خریداری کنید.....

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

فصل میگو

با نزدیک شدن به اواسط مرداد ماه صیادان بوشهری خود را آماده فصل صید میگو می کنند.این دوره چهل روزه برای صیادان ما بهترین فصل درامدی سال محسوب می شود.میگوی استان بوشهر که به میگوی صورتی نیز معروف است از بهترین و کمیاب ترین گونه های میگوی دنیا محسوب می شود.یک ماه قبل از آغاز رسمی صید میگو صیادان ادوات و وسایل خود را برای صید اماده می کنند.

تاریخچه صید میگو در منطقه ما به چهل سال پیش بر میگردد.مردان آن دوران با قایق های کوچک خود در نزدیکی ساحل به صید میگو می پرداختند.البته آن زمان میگو ارزش اقتصادی حالا را نداشت و فقط برای مصرف خود اهالی صید می شد.به گفته ناخدایان میگو هم به فراوانی یافت می شد و دردسر های امروز را برای صید میگو نداشتند.ولی صید میگو در ایران به وسیله یک شرکت امریکایی در سال 1330 شروع می شود.این شرکت خصوصی مجوز صید میگو در خلیج فارس را از حکومت وقت دریافت می کند و چند کشتی بزرگ صید میگو که دارای تورهای کف روب و یخچال های نگه داری مخصوص میگو بودند در طی چند سال بیشترین ضربه را به ذخایر میگو منطقه وارد می کنند.ظاهرا  صیادان ما روش صید میگو را  از انها یاد گرفته اند.استفاده ار جل(تور مخصوص ماهیگیری) و جالی همان روش کف روب آمریکایی است که هنوز هم روش دیگری جایگزین آن نشده است.این روش به دلیل ضربه بزرگی که به زیستگاه میگو و دیگر آبزیان می زند ذخایر میگوی استان را به شدت کاهش می دهد ولی متاسفانه راه حل این موضوع هنوز به صورت معما باقی مانده است.

قیمت میگو در این سال ها افزایش زیادی داشته است.سال قبل میگو به قیمت دوازده هزار تومان به فروش می رسید.پیش بینی قیمت امسال میگو نیز کیلویی بیست هزار تومان است که قدرت خرید مردم را به شدت کاهش خواهد داد.

ارزش اقتصادی میگو برای کشور بسیار حائز اهمیت است.قیمت هر بسته میگوی بوشهر در کشورهای اروپایی 30 الی 40 دلار است. به دلیل تحریم های کشورمان متاسفانه شرکت های بسته بندی میگو در منطقه چند سالی است که تعطیل شده اند که فرصت های شغلی خوبی هم در این میان از دست رفته است.چند سالی است که علاوه بر این مشکلات صید قاچاق میگو نیز رونق گرفته است که بیشتر توسط شرکت های بزرگ صیادی صورت می گیرد و ته مانده میگو خلیج نصیب دریانوردانمان می گردد.

نکته خیلی مهم در مبحث میگو کاهش شدید منابع آن در خلیج می باشد که دلایل مختلفی دارد.صید بی رویه و قاچاق میگو به کشورهای عربی منطقه و صید غیر قانونی شرکت های بزرگ دلیل اصلی آن محسوب می شود.البته آلودگی آب های خلیج فارس نیز دلیل دیگری بر کاهش این منابع خدادادی محسوب می شود که هر ساله حدود 13% از ذخایر میگو کاسته می شود.به گفته کارشناسان تنها راه حل این مشکل ممنوعیت صید میگو به مدت حداقل سه سال است..به امید صیدی خوب و جل های پر از میگو برای صیادان زحمت کش منطقه عزیزمان

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:میگوی صورتی, | موضوع: <-PostCategory-> |

بوته هاي خشكيده

اين بوته هاي خشكيده و تنها در ساليان پيش دوستان خوبي داشتند.مادران ما نصف شب هاي زيادي را از خواب بلند شدند تا براي جمع آوري هيزم به سمت كوه حركت كنند.كوه ظالمين معروف ترين مكان براي جمع آوري هيزم بوده است.دختران جوان آن دوران به دور از ناز وعشوه هاي نسل امروز ساده و بي ادعا دسته هاي هيزم را بر پشت خود مي بستند.اميد به اينكه كاري نكنيم تا خاطر اين عزيزانمان آزرده شود....

 

 


ادامه مطلب
نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

روز و روزگار مرغ


ادامه مطلب
نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

كروچ(به معني صدف در گويش محلي)

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

قصه فقر

فقر اینه که ژل موهات  زودتر از خمير دندونت  تموم بشه
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه
فقر اینه که بچه ات تا حالا يه شيراز براي تفريح نرفته  باشه و تو هر سال محرم
 توحسینیه  نذري بدي
فقر اينه كه هنوز ندوني با گرفتن يارانه ها چه كلاهي سرت رفته
فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه،
 ولي وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛
فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی ولي حاضر نباشي قرض و بدهكاري مردم رو  پس بدي
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه
فقر اینه که پول شهرداري رو زورت بياد بدي ولي دم از فرهنگ و اصالت خانوادگي بزني

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات

نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته.....

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

قطعي برق

براي ساختن اشكندي وسايل زيادي لازم نبود.اگر يه تكه سنگ يا سر شكسته قليان رو به طناب گره ميزدي سلاح جنگي دوران بچگي ما آماده شده بود.خوشبختانه به سمت همديگه پرتاب نمي كرديم.هدف ما تير برق هاي روستا بود .نميدونيد چه حالي مي كرد اوني كه اشكندي رو به بالاترين سيم برق گره مي زد.هنوز هم آثار خراب كاريامون روي تير برقها پيداست.برق منطقه ما همين جوريش هم تو فصل تابستون قطعي زياد داشت.خوب شرجي و گرما كه زياد ميشه ترانس هاي ولاتمون نوبتي ميتركند.البته تو دوران بچگي, ما دلايل خودمون رو براي قطعي برق داشتيم.اول كه قطعي برق  رو به شرجي و گرماي تابستون نسبت ميداديم كه البته تنها دليلي درست ما بود.اگر هوا شرجي نبود ولي برق ها قطع  مي شد مي گفتيم حتما بچه ها به سيم هاي  برق اشكندي زدند.

تو حال هواي بچگي مون هر وقت زائران امام رضا از مشهد بر مي گشتند مي گفتيم امشب برق ميره..اكثرا هم پيش بيني درستي از آب در ميومد و همون شب نه تنها برق ولات قطع مي شد بلكه شرجي و گرما هم تا صبح نمي گذاشت بخوابيم. سوغات مشهد بود ديگه...گاهي وقت ها كه نه از گرماي تابستون خبري بود و نه كسي از مشهد برگشته بود يه ماشين به تير برق هاي روستا ميخورد و خلاصه بازم برق قطع ميشد.ولي خدايش از اين عامل چهارمي قطع برق ولات خيلي ناراحت نمي شديم و بيشتر مي خنديديم.

ولي گذشت سالها وقتي از حال هواي بچگي بيرونمون كرد فهميديم كه نه اشكندي دليل قطعي برق بوده و نه برگشت مسافران مشهد.همش برميگرده به بي عرضه بودن مسئولين منطقه كه همگي هم خوب ميدونيم.اصلا در موردش حرف نزنيم بهتره چون اين قصه نه درماني دارد و نه پاياني...به اميد روزهاي بهتر.....

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:اشکندی" بندر بوالخیر , | موضوع: <-PostCategory-> |

كي مياد بريم مليبار؟

ما تنگستاني ها هر وقت ميخايم از سفر دور و دراز و خطرناك حرف بزنيم سفر مليبار رو مثال ميزنيم.پدر بزرگ هاي خيلي از ما چند سالي از عمرشون رو تو مليبار سپري كردند.هنوز هم تو بعضي از خونه هامون صندوق هاي مليباري ديده ميشه كه برامون جذابيت خاصي  دارند.همين موضوع باعث شد كه من در مورد سفر به بندر مليبار تحقيق كنم.عبدالحسن بوالخيري(پدر خليل و جليل بوالخيري ) خاطره اي زيادي از اون جا داشت كه بعد از شنيدن اون به فكر نوشتن اين مطلب افتادم. حالا اگه قصد سفر به مليبار رو داريد رو ادامه مطلب كليك كنيد....


ادامه مطلب
نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: دو شنبه 26 تير 1391برچسب:ملیبار, دانلود فیلم توهین به پیامبر, | موضوع: <-PostCategory-> |

رمضون نيا

وقتي دروغ شنيدن از همه برامون عادي ميشه

وقتي به جاي شير و خرما سفره افطار امام علي چند نوع غذا مياد تو سفرهاي افطارمون

وقتي از اسلام تو دلامون چيزي جز لاف باقي نمونده

وقتي همسايمون وام ميگيره تا پول شهريه دانشگاه دخترشو بده ولي ما خرج ماه رموضونمون دو برابر ميشه

وقتي خبرشنيدن خيانت يك زن به شوهرش برامون تكراريه

وقتي دين و سياست اونقدر قاطي ميشن كه آدم تشخيص نميده كه كجا بهارعربيه و كجا تروريست ها حمله كردن

وقتي حاضر نيستيم درد دل كسي رو بشنويم ولي راحت در مورد همديگه قضاوت مي كنيم

وقتي تو روزنامه ها خبر اسيد پاشي به ناموس مردم  رو با اشتياق تا آخر مي خونيم

وقتي تو ماه رمضون مسجد برامون جايي براي بلوتوث بازي و دوست يابي ميشه

 وقتي براي اعدام يه قاتل  مردم از سه نصف شب تو ميدون جمع ميشن

وقتي صداي ربناي شجريان ميشه طنين فساد و خيانت

رمضون هم كاري از دستش بر نمياد.بله اين قصه پاياني ندارد نه گوسفندان به درك و شعور مي رسند و نه گرگ ها از خوردن سير...پس رمضون نيا...

 

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

چه ميكنه اين زبان فارسي!!!

 

هنگامی که ما ایرانیا میخوایم کسی رو ستایش کنیم ؛

عجب نقاشیه نکبت ...

چه دست فرمونی داره توله سگ ...

چه صدایی داره کثافت ...

چه گیتاری میزنه ناکس ...

استاده کامپیوتره لامصب ...

عجب گلی زد بی وجدان ...

بی شرف خیلی کارش درسته ...

دوستت دارم وحشتناک ...

هنگامی که میخوایم ناسزا بگیم یا نیش و کنایه بزنیم ؛

برو شازده ...!

چی میگی مهندس ...!؟

آخه آدم حسابی ...!

دکتر برو دکتر ...!

چطوری آی کیو ...!؟

به به! استاد معظم ...!

کجایی با مرام ...!؟

آقای محترم ...!

کاربرد فعل "مردن" در ایران ؛

برو بمیر ؛ برو گمشو

بمیرم برات ؛ خیلی دلم برایت می سوزد

می میرم برات ؛ عاشقتم

می مردی اگه ...؟ ؛ چرا کار را انجام ندادی؟

مردی ؟ ؛ چرا پاسخ نمی دهی ؟

نمردیم و ... ؛ بالاخره اتفاق افتاد

مردیم تا ... ؛ صبرمان تمام شد

مرده ؛ بی حال

مردنی ؛ ترکه ای و لاغر

مردم ؛ خسته شدم

من بمیرم !؟ ؛ راست می گویی !؟

 

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

كوكب خانم قصه ما


ادامه مطلب
نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

به دريا رفته ميداند مصيبت هاي طوفان را

داستان دریانوردانی که برای گذران زندگی و تامین نیاز های خانواده هایشان در دریا دچار حادثه شده اند رو مطمئنم زیاد شنیدین.برای مردم ساحل نشین تنگستان که دریا راه اصلی کسب درآمد بوده وهست طوفان دریا و موج خمشگین قصه جدیدی نیست.تو این یاداشت میخوام داستان واقعی غرق شدن یکی از لنج های معروف منطقه ساحلی با دوازده ملوان رو تعریف کنم. داستان بوم زایلی رو شاید شنیده باشین.زائرعلی بوالخیری(برادر محمد حسن بوالخیری) ناخدای لنج باری به نام مرزوق که مالک آن شخصی از اهالی کویت به نام خالد مرزوق بوده . اوایل پائیز 1357این لنج کویت رو به مقصد بندر ضوفار در عمان ترک میکند.بعد از تخلیه بار در این بندر به دلیل نقص کوچک در موتور لنج از سفر به بندر ملیبار در هندستان پشیمان میشوند  به سمت خلیج حرکت میکنند در دهانه تنگه هرمزبا لنجی از بندر کنگ به نام لنج غلام بوحاجی همسنگار میشوند .با وجود نارضایتی ملوانان  ناخدا زایلی دستور حرکت به سمت ملیبار را میدهد و آنها همراه با لنج غلام بوحاجی به سمت ملیبار حرکت میکنند.در ادامه مسیر یک لنج هندی به نام بریچ بهرامی نیز به آنها میپیوندد و آنها به سفر دل گرم تر می شوند.به گفته ناخدای لنج غلام بوحاجی شب هنگام دریا  کمی طوفانی  میشود که برای دریانوردان در آن فصل از سال خبر باد ليمرمیدهد. همه دریانوردان میدانند اواسط فصل پاییز باد ليمر شروع به وزیدن خواهد کرد که برای ملوان ها همیشه دردسر ساز بوده است .نزدیک صبح این طوفان با سرعت وحشتناکی شروع به وزیدن میکند که باعث میشود این سه لنج از همدیگر فاصله زیادی بگیرند. مدت زمان زیادی طول نمیکشد تا آنها کاملا بی خبراز همدیگر فقط به فکر نجات زندگی خودشان باشند.با طلوع افتاب  دریا کمی آرام میشود .به گفته ناخدای بوم غلام بوحاجی بعد از چند ساعت گشتن در دریا بریچ بهرامی را پیدا میکنند درحالی  که آب زیادی وارد لنجشان  شده و ملوانان در حال خالی کردن آب لنج هسنتد.ولی از لنج معروف تنگستان خبری نیست.لنج غلام بو حاجی به دنبال همسنگارانش میگردد ولی نشانه ای پیدا نمیکنند .غروب همان روز چند بشکه سوخت و چوب های شکسته در دریا خبر غم انگیزی را برای ملوانان لنج غلام بو حاجی تداعی میکند.کمی آنطرف تر لنج وارون شده مرزوق پیدا میشود که دیگر نشانی از صلابت و قدرت آن لنج را ندارد.هیچ نشانی از یازده ملوان و ناخدای لنج نیز یافت نمیشود.بوم زایلی  داستان انسان هایست که همه چیز خود را از دریا دارند زندگی و حتی مرگ...

اسامی ملوانان بوم زایلی:ناصر بوالخیری(ناصر هاشم)-خلیل دریانورد(خلی ابریم)-ابراهیم دریانورد(ابریم خضر)-غلامحسین دریانورد(غلامسین عواس)-خضر دریانورد(خضر علی خضر)-محمد موجی(پدر غلام موجی)-حسین خلیلی(حسین زارسین عالی)-محمد جمالی(محمد گرگو)-حیدر سلمانی(حیر میر عبدالله)-حسن دریانورد(حسن خضر محمد حسن)-درویش بوالخیری و ناخدا زایلی

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: یک شنبه 25 تير 1391برچسب:بوم زایلی"مرزوق"بندر بوالخیر"همسنگار"ناخدا زایلی, | موضوع: <-PostCategory-> |

سفره خالي

یاد دارم یک غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

دوره گردم دار قالی می خرم

دست دوم جنس عالی می خرم

کوزه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری شیشه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

ناگهان آهی زد و بغضش شکست

اول سال است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

سوختم دیدم که بابا پیر بود

بد تر از او خواهرم دلگیر بود

بوی نان تازه هوش از ما ربود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

صورتش دیدم که لک بر داشته

دست خوش رنگش ترک برداشته

باز هم بانگ درشت پیر مرد

پرده ی اندیشه ام را پاره کرد

دوره گردم دار قالی می خرم

دست دوم جنس عالی می خرم

کوزه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری شیشه خالی می خرم

خواهرم بی روسری بیرون پرید

آی آقا سفره خالی می خرید؟

 

نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |